loading...
توفاز|سرگرمی تفریحی توفاز
قابل توجه کلیه کاربران توفاز
با عضویت و ارسال مطلب در سرگرمی تفریحی توفاز یک درجه رایگان در تی وی چت به شما اهدا میشود
توجه داشته باشید که کاربری که بیشترین ارسال را داشته باشد در پایان هر ماه درجه دریافت میکند
احترام گذاشتن به قوانین سرگرمی تفریحی توفاز الزامی میباشد.و در صورت مشاهده مطلبی مغایر با قوانین توفاز
با نویسنده مطلب برخورد جدی میشود

جذب مدیر فعال

جهت تایید مطالب کاربران نیازمند یک مدیر فعال هستیم

شرایط مدیر فعال:

1:حضور جدی در توفاز

2:ارسال شماره موبایل..استان محل زندگی...نام و نام خانوادگی

-----

جذب مدیر فعال برای مدیریت بخش های انجمن


-----

اگر امادگی مدیریت در توفاز را دارید..

نام

نام خانوادگی

استان محل زندگی

خود را به  شماره 5000236231 ارسال نمایید

teryak بازدید : 47 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

چند روز پیش بود دوستم زنگ زد بریم عروسی منم که اصن حال حوصله خونه رو نداشتم اوکی رو گفتم و زدم از خونه بیرون رفتم تو خیابون یه دوری زدم و منتظرش که بیاد دهنش سرویس یک ساعت منو کاشته بود...خلاصه وقتی اومد بهش گفتم که دیر اومدی زد زیر خنده و یه بار که من یکم معطلش کرده بودم و یادم آورد...یکی دیگه هم از بچه ها با ما بود... 80 کیلومتری از شهرم فاصله داشت(محل عروسی) مدتی که تو راه بودیم رو گفتیم و خندیدیم. بالاخره رسیدیم به همون روستایی که عروسی بود.ولی چون هنوز شلوغ نشده بود رفتیم خونه این دوستمون که همراهمون بود.ساعت 2 بود که رفتیم خونه دوستمون.اونجا هم نشستیم و گفتیم و خندیدیم. نگاه ساعت کردم دیدم ساعت 6 هستش.سریع گفتم جمع کنین بریم که عروسی تموم شد...واقعا چه زود گذشت. رفتیم به عروسی رسیدیم یه 5 دقیقه ای ایستاده عروسی رو تماشا کردیم. اصن جالب نبود...همشون غریب بودن کسی رونمیشناختیم..آشنای ما فقط دوماد بود که دوستمون بود و ما رو دعوت کرده بود و اونم خیلی سرش شلوغ بود. دوباره برگشتیم خونه دوستمون...دهن این رفیقفابریکم سرویس یهو گف یه چیزی کمه.همه داشتیم فکر میکردیم که چی کمه.که خودش گفت تریاک ...... اصن خوشم نیومد ولی خب نتونستم بگم بیخیال....آوردن و شروع کردن به نئشه کردن..منم خودمو بیخیال گرفتم و با لبتاب خودمو مشغول داشتم که گفتن تو نمیزنی...نمیخواستم برم.ولی گفتم الان میام...خواستم بیخیال بشن...اونا بیخیال شدن ولی من خودم نتونستم جلوی خودمو بگیرم...بعد یه نیم ساعتی رفتم جلو منم شروع کردم به کشیدن...چند مدت شده بود که تریاک نکشیده بودم و مزه اش به کل از یادم رفته بود...دوباره اون 7 خاطرات خوب و بد تو ذهنم ظاهر شدن. تا ساعت 9 و نیم مشغول بودیم....از ساعت
----------
رفتیم وقتی رسیدیم همگی شام خورده بودن خلاصه فقط به دیگ شستن رسیده بودیم..این دوستمون که بچه همون طرفا بود زنگ زد چندتا از آشناهاش بالاخره برامون شام اوردن...شام خوردیم.رفتیم داخل عروسی یکم بودیم و دیدی اصن خوش نمیگذره..بیخیال عروسی شدیم و برگشتیم به طرف شهر خودمون ساعت 1 رسیدیم به شهر خودمون و رفتم خونه... خیلی تلخ شد این سفر
دوباره کاری کردم که اصن علاقه ای به انجامش نداشتم....
لازم نیست که همیشه بکشی تا بهت بگن معتاد....حتی یک کام و یک دود هم بکشی معتادی...من اینا رو تجربه کردم...سنی هم ندارم لی تو همین سن کم هم تونستم اندازه 10 آدم بزرگ گند بزنم به زندگیم.
نصیحت نمیخوام بکنم ولی اون اتفاقایی که برام افتاده رو در اینجا مینویسم تا دچار اشتباه نشین.
عمرا دیگه اینطرعروسی هایی برم...متنفرم..خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدایا حال روزمو دیدی
دیدی که چطور خودمو بیچاره و بدبخت روزگار کردم
اومدم پابوس آقام امام رضا...ازش خواستم که منو از این تباهی نجات بده...جوابمو داد نجاتم داد
ولی خدایا از این موقعیتها جلو راه من قرار نده..هنوز اون آدم اول نشدم که بتونم خودمو کنترل کنم

teryak بازدید : 35 پنجشنبه 07 فروردین 1393 نظرات (0)

اونی که قلیون میکشه میگن قلیونی
اوونی که سیگار میکشه میگن سیگاری
اوونی هم که تریاک میکشه میگن تریاکی
اونی که مشروب میخوره میگن الکی
.
... .
.
.
.
.
اون بدبختی که پیپ میکشه مثل من چه گناهی کرده

teryak بازدید : 33 پنجشنبه 07 فروردین 1393 نظرات (0)

درختي كه تلخ است وي را سرشت           گرش بر نشاني به باغ بهشت.

   ور از جوي خلدش به هنگام آب           به بيخ انگبين ريزي و شهدناب.

سرانجام گوهر به بار آورد              همان ميوة تلخ بار آورد

teryak بازدید : 25 پنجشنبه 07 فروردین 1393 نظرات (1)

اعتما به نفس و غرور هرکسی فرق میکنه

ولی اعتیاد شوخی بردار نیست. شل بگیری رفتی

حالا من از تریاک میگم که بهش اعتیاد داشتم

تو جمع دوستانم که مینشستم همش باهاشون بحث میکردم سر اینکه اعتیادشون رو ترک کنن و تریاک نکشن

اونا هم ناراحت میشدن نمیدونم چرا ولی چیزی هم به من نمیگفتن که من ناراحت بشم

ولی چون از دوستان قدیمم بودن همیشه نصیحتشون میکردم و میخواستم ترک کنن ولی گوش شنوایی نبود که حرفامو بفهمه.

خونه خودمون هم اصلا نمیذاشتم کسی تریاک بکشه خوشم نمیومد. به دلیل اینکه یه شهر مرزی هستم و به افغانستان نزدیکتریم تریاک ارزون تر و معتادامون هم بیشتره

نفرتی که من از تریاک داشتم رو هیچکس نداشت ولی چه کنیم که .....

یک سال همیشه با دوستان معتادم بودم و معتاد نشدم...با دوستای سالم انگار حال نمیکردم...

این جمع معتاد دور هم که مینشستن چه بلوف هایی که نمیزدن که بعدا چندتا بلوف خوب رو بهتون میگم

برای همین منم سرگرم میشدم....

دوران دبیرستان هم بود با بهترین دوستم که تقریبا همیشه و همه جا با هم بودیم و همسایمون هم بود میرفتیم دبیرستان.این دوستم یه قرص هایی مصرف میکرد..نمیدونستم چی هستن ولی خودش خیلی میگفت که بیا از این قرص ها بخور حال میکنی. پدر تریاکه...

یه مدتی نصیحتش میکردم که اینکار رو نکنه ولی اون توجهی نمیکرد یه مدتی هم هیچی نمیگفتم

این دوستم میگفت . اینو بخوری میتونی راحت بخوابی...دیر ارضایی داره و....کلی چیز دیگه/...

یه روز که جایی بودم و به این نیاز داشتم به دوستم زنگ زدم و گفتم از اون قرص ها داری؟؟نیاز دارم...

گفت آره...منم رفتم و ازش گرفتم....راس میگفت همونطوری بود....

این وضع تکرار شد...چندروزی پشت سر هم خوردم..تا اینکه باورم شد این خوبه....دیگه از تفریح گذشت...وقتی میرفتیم به دبیرستان تو راه یکی من و یکی اون میخوردیم...و تا شب حالمونو نمیفهمیدیم...

بعد 2 هفته دوستم رفت جایی و چندروزی نبود....روز بعد دیدم خمیازه میکشم و بدنم درد میکنه..اصن حوصله نداشتم اعصابم خورد شده بود..خانواده نمیتونستن یه کلمه حرف با من بزنن...اولش نفهمیدم مال چیه زنگ زدم دوستم گفتم اسم اون قرصها چیه و باید از کجا بگیرم....گفت ترامادول و از فلان جا باید بگیری...رفتم گرفتم و حالم خوب شد....خودم اصلا متوجه نبودم که دارم با خودم چیکار میکنم...حالا از اون 00چاق و تپل تبدیل شده بودم به لاغر مردنی...همیشه خانواده گیر میدادن که چیکار میکنی که اینطوری شدی و منم جوابی نداشتم...خواستم از دست این قرص نعلتی خلاص بشم ولی خیلی سخت بود..چندبار خواستم ولی هربار شکست خوردم....

منه مغرور تبدیل شدم به یه آدم ضعیف بی حوصله

بالاخره باورم شد که معتاد شدم رفتم سراغ تریاک و تو جمع دوستانم مینشستم و منم تریک میکشیدم...ترامادول رو ترک کردم ولی معتاد تریاک شدم

بعدا براتون میگم که چقد اعتیاد تریاک داشتم و چطوری ترکش کردم

teryak بازدید : 63 پنجشنبه 07 فروردین 1393 نظرات (0)


لازم به توضیح است که این مطلب یک باز نویسی تخیلی از یک نوشته قدیمی از متون ادب فارسی( احتمالا از عبید زاکانی) می باشد . فکر کنم نام اصل قصه ماهیخوار و ماهیان بوده است و

ممد سعید ،  آتقی ، ماموران ومعتادان  به ترتیب جایگزین

مرغ ماهیخوا، خرچنگ، صیادان  وماهیان  می باشند:

                                       
آورده اند تریاکی بود ممدسعید نام٬برلب منقل نشسته بودی و به قدر حاجت زغال به ماشه گرفتی و بر وافور نهادی وروزگار در خصب ونعمت می گذشت و با خود می گفت :

                     آنکو به سلامت است ونانی دارد                     وز بهر  نشست  آشیانی دارد
بقیه در ادامه مطلب

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 294
  • کل نظرات : 46
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 88
  • آی پی امروز : 60
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 64
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 305
  • بازدید ماه : 75
  • بازدید سال : 2,838
  • بازدید کلی : 40,509