loading...
توفاز|سرگرمی تفریحی توفاز
قابل توجه کلیه کاربران توفاز
با عضویت و ارسال مطلب در سرگرمی تفریحی توفاز یک درجه رایگان در تی وی چت به شما اهدا میشود
توجه داشته باشید که کاربری که بیشترین ارسال را داشته باشد در پایان هر ماه درجه دریافت میکند
احترام گذاشتن به قوانین سرگرمی تفریحی توفاز الزامی میباشد.و در صورت مشاهده مطلبی مغایر با قوانین توفاز
با نویسنده مطلب برخورد جدی میشود

جذب مدیر فعال

جهت تایید مطالب کاربران نیازمند یک مدیر فعال هستیم

شرایط مدیر فعال:

1:حضور جدی در توفاز

2:ارسال شماره موبایل..استان محل زندگی...نام و نام خانوادگی

-----

جذب مدیر فعال برای مدیریت بخش های انجمن


-----

اگر امادگی مدیریت در توفاز را دارید..

نام

نام خانوادگی

استان محل زندگی

خود را به  شماره 5000236231 ارسال نمایید

teryak بازدید : 63 پنجشنبه 07 فروردین 1393 نظرات (0)


لازم به توضیح است که این مطلب یک باز نویسی تخیلی از یک نوشته قدیمی از متون ادب فارسی( احتمالا از عبید زاکانی) می باشد . فکر کنم نام اصل قصه ماهیخوار و ماهیان بوده است و

ممد سعید ،  آتقی ، ماموران ومعتادان  به ترتیب جایگزین

مرغ ماهیخوا، خرچنگ، صیادان  وماهیان  می باشند:

                                       
آورده اند تریاکی بود ممدسعید نام٬برلب منقل نشسته بودی و به قدر حاجت زغال به ماشه گرفتی و بر وافور نهادی وروزگار در خصب ونعمت می گذشت و با خود می گفت :

                     آنکو به سلامت است ونانی دارد                     وز بهر  نشست  آشیانی دارد
بقیه در ادامه مطلب


لازم به توضیح است که این مطلب یک باز نویسی تخیلی از یک نوشته قدیمی از متون ادب فارسی( احتمالا از عبید زاکانی) می باشد . فکر کنم نام اصل قصه ماهیخوار و ماهیان بوده است و

ممد سعید ،  آتقی ، ماموران ومعتادان  به ترتیب جایگزین

مرغ ماهیخوا، خرچنگ، صیادان  وماهیان  می باشند:

                                              تریاکی وتریاکیان

آورده اند تریاکی بود ممدسعید نام٬برلب منقل نشسته بودی و به قدر حاجت زغال به ماشه گرفتی و بر وافور نهادی وروزگار در خصب ونعمت می گذشت و با خود می گفت :

                     آنکو به سلامت است ونانی دارد                     وز بهر  نشست  آشیانی دارد

                    نه خادم کس بود نه مخدوم کسی                    گوشادبزی که خوش جهانی دارد

چون روزگار چندان بکشیدی تریاک رو به قلت نهاد وضعف خماری بدو راه یافت.باخود گفت دریغا که تریاک برفت واز وی عوضی بدست نیامد که در وقت تنگدستی،پایمردی یا دستگیری تواند کرد. امروز بنای کار خود بر حیلت باید نهاد واسباب قوت که بنای معیشت است از این وجه بباید ساخت.پس چون اندوهناکی بر در خانه بنشست.

آتقی سیگار به لب ازدور اورا بدید،پیشتر آمد وگفت:ترا غمناک می بینم ممدشعید! عژیژم ترا چه می شود؟

ممد سعیدگفت:چگونه غمناک نباشم که مدت نعشه گی من آن بود که هر روز یگان دوگان  بّس بر وافور  نهادی و بدان روزگار کرانه می کردی.امروز  دو مامور از اینجا گذشتندی وبا یکدیگر گفتندی که در این محله معتاد بسیار است. تدبیر ایشان بباید کرد.

یکی از ایشان بگفت که در بالا محله معتاد بسی بیشتر است،چون از ایشان بپردازیم روی به آتقی آریم.اگر حال بر این جمله باشد،مرا دل از جان بر باید داشت واز رنج دلتنگی تو تلخی مرگ بر من سهل گردد.

آتقی برفت و معتادان را خبر کرد وجمله نزدبک ممد سعید آمدند و او را گفتند: «ما با تو مشورت می کنیم وخردمند اگرچه ازدشمن چیزی بپرسد٬شرط نصیحت فرو نگذارد.در کار ما چه ثواب می بینی؟»

ممدسعید گفت: « با مامور مقاومت صورت نبندد و من در آن اشارتی نتوانم کرد لکن در این نزدیکی معتادی می شناسم داش مشدی وباصفاتر از هرچه مشدی. اگر بدان تحویل توانید کرد٬ در امن وراحت وخصب وفراغت افتید.»

معتادان گفتند نیکو رایی است لکن بی معونت  ومظاهرت تو ممکن نیست.گفت: دریغ ندارم .اما مدت گیرد وساعت تاساعت فرصت فایت شود.بسیار تضرع نمودند ومنتهای تحمل کردند تا ممد سعید بر آن قرار دادکه،هر روز چند نفر را نجات بخشد!

و بدین طریق هر روز چند بس تریاک از معتادان مفلوک بگرفتی وببردی و در آن حوالی منقلی و وافوری تدارک بدیدی و سیر بکشیدی!!

ودیگران درآن تحویل تعجیل  ومسارعت می نمودند وبا یکدیگر پیشدستی ومسابقت می کردند وممدسعید به چشم عبرت در سهو وغفلت ایشان می نگریست وبه زبان عظت میگفت:هر که به لاوه دشمن فریفته شود و بر لئیم ظفر وبد گوهر اعتماد روا دارد٬ سزای او اینست.

چون روزها بگذشت آتقی هم خواست تحویل کند.ممدسعید او را بدان روی ببرد که منقل بود. چون آتقی از دور منقل و وافور و سوخته بدبد بسیار،دانست که حال چیست.

اندیشه کرد که خردمند چون دشمن را در  مقام خطر بدید و قصد او رادر جان خود مشاهدت کرد اگر کوشش فرو گذارد در خون خویش سعی کرده باشد وچون بکوشید اگر پیروز آید نام گیرد واگر  به خلاف آن کاری اتفاق افتد باری کرم وحمیت  و مردانگی  وشهامت او مطعون نگردد وبا سعادت شهادت او را ثواب  مجاهدت فراهم آید. پس خویشتن  بر گردن ممد سعید افکند وحلق او را محکم بفشردچنانکه بی هوش بر زمین افتاد و دودی بیرون نهاد ویکسر به سراغ مالک رفت!!

آتقی سر خویش گرفت و پای در راه نهادوبرفت تا به نزدیک بقیت تریاکیان درآمد  وتعزیت یاران گذشته وتهنیت ایشان بگفت واز صورت حال اعلام داد.

همگان شاد گشتند و وفات ممد سعید را عمر دوباره شمردند و به شکرانه این نعمت منقلی بر افروختند....

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 294
  • کل نظرات : 46
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 88
  • آی پی امروز : 67
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 72
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 313
  • بازدید ماه : 83
  • بازدید سال : 2,846
  • بازدید کلی : 40,517