loading...
توفاز|سرگرمی تفریحی توفاز
قابل توجه کلیه کاربران توفاز
با عضویت و ارسال مطلب در سرگرمی تفریحی توفاز یک درجه رایگان در تی وی چت به شما اهدا میشود
توجه داشته باشید که کاربری که بیشترین ارسال را داشته باشد در پایان هر ماه درجه دریافت میکند
احترام گذاشتن به قوانین سرگرمی تفریحی توفاز الزامی میباشد.و در صورت مشاهده مطلبی مغایر با قوانین توفاز
با نویسنده مطلب برخورد جدی میشود

جذب مدیر فعال

جهت تایید مطالب کاربران نیازمند یک مدیر فعال هستیم

شرایط مدیر فعال:

1:حضور جدی در توفاز

2:ارسال شماره موبایل..استان محل زندگی...نام و نام خانوادگی

-----

جذب مدیر فعال برای مدیریت بخش های انجمن


-----

اگر امادگی مدیریت در توفاز را دارید..

نام

نام خانوادگی

استان محل زندگی

خود را به  شماره 5000236231 ارسال نمایید

محمد بازدید : 40 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

یاد من باشد که تنهاییم را برای خودم نگه دارم ، و بغض های شبانه ام را برای کسی بازگو نکنم

تا ترحم دیگران را با اظهار علاقه اشتباه نگیرم. یاد من باشد که فقط برای سایه ام بنویسم

صادق هدایت

محمد بازدید : 28 شنبه 28 دی 1392 نظرات (1)
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺷﻮﯾﻢ، ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﯾﻨﺪﻩ، ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﺣﺴﺎﺱ، ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﻫﺎ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺎ.. ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ.. " ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺩﺍﺑﺎﺩ "
محمد بازدید : 26 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

ﺳﺨﺘﻪ ﺩﺭﺳﻢ، ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ.. ﺳﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺗﻬﺶ ﺭﺩﻡ! ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡﺣﺮﻓﺎﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩﺑﺎ ﺧﺮﺧﻮﻧﺎﺷﻪ! ﺍﻭﻧﺠﺎﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺍﻭﻻشهﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯽ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼﺗﺮﻡﺁﺧﺮﺗﻢ ﺑﮕﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﺮﺍ ﺩ ﺁﺧﻪ ﻧﻮﮐﺮﺗﻢ...

محمد بازدید : 26 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

مردگان راهفته ای یک بار یادی میکنند ما که از یادها رفته ایم ازمردگان هم کمتریم؟؟؟؟

محمد بازدید : 30 شنبه 28 دی 1392 نظرات (1)

ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻧﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﺁﯾﻨﺪﻩ دلم ﺑﭽﮕﯿﻤﻮﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺷﻨــﯽ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮﯾﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻼﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐـــﻞ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺷﻪ ۱۰۰ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﺳﺮﺳﺮﻩ ﯼ ۱ ﻣﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻢ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ۱۰ ﺗﺎ ﻗﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻭ ﻟﻮﺍﺷﮑﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺳﺮﭼﯿﺰﺍﯼﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﻧﻘﺪ ﺑــــﺨﻨﺪﻡ ﺑﯿﺎﻓﺘﻢ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ ! ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻢ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﮐﻼﺳﺎ ! ﻋﯿﺪﯾﺎﻣﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﻠﮏ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ کنم ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣــﺎﺩﺭﻡ ﺍﺷﮑﻤﻮﭘﺎﮎ ﮐﻨﻪ ن ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺗﻨﻢ!! ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ! ۱۰۰۰ ﺗﻮﻣﻦ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎﺩﻟﻢ ﺧــــﻮﺵ ﺑﺎﺷﻪ! ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭﮐﺮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻢ

محمد بازدید : 32 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

سکـــوت میکنم …

بگذار حرفــــــ ها آنقدر یکدیگر را بزننــــــد!!!

تا بمیرنــــــد !!!

---

پشتـــــ این چشمـــ ها …
ابرها درگــــیرند …
و منـــــ …
کنار خنده هایتــــــ می مانمـــــ …
در اینــــ دقایقــــ دلتنگیـــــ …

 نغمه

محمد بازدید : 30 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

نمـی دانـَم…

آلزایـمر بودی یا عـشق؟!

از روزی کـه مُبتلایَت شُدم

خـودم را

از یـاد بردم…

محمد بازدید : 31 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

تمام خستگی هایت را یک جا می خرم
تو فقط قول بده
صدای خنده هایت را به کسی نفروشی…!

محمد بازدید : 30 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن …

مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا …

دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد.

\"بوف\"

 

محمد بازدید : 29 شنبه 28 دی 1392 نظرات (0)

1- سیگار کشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدیدی رو کسب کنید !

 

۲- وقتی سیگار بکشین یه سرفه هایی میکنین به خدا همچین سرتون حال میاد انگار قولنج ریه تون رو گرفته باشن یعنی ششتون حال میاد !

 

۳- اونایی که سیگاری هستن بعد از یه مدت متوجه میشن که روابط عاطفی عمیقی با چای و نسکافه پیدا کردن ! …

 

۴- اگه سیگاری بشین برای مواقع بیکاری، بیعاری، بیخوابی، بیداری ،بیزاری، بیذاتی، بیماری سیرابی، لیوانی، خوشحالی، ناراحتی و سایر مواقع بهترین امکان رو در اختیار دارین !

 

۵- اگه سیگاری بشین دارای روابط اجتماعی درخشان میشین و میتونین دوستان جدید و زیادی از نوع خفن دودی پیدا کنین !

 

۶- وقتی شما جزء خریداران سیگار باشین دوستانی رو پیدا میکنین که از بس دوستتون دارن شما رو به شکل شیرینی میبینن و درک نوع دوستی به شما بسیار عمیق تر خواهد بود !

 

۷- اگه سیگاری بشین توی محیط های سربسته و عمومی از دست سیگاری ها حرص نمیخورین و این خودش باعث میشه آرامش اعصاب داشته باشین !

 

۸- وقتی سیگاری بشین، میتونین توی مسابقه جهانی ترک سیگار شرکت کنین و کلی پول به جیب بزنین !

 

۹- اگه سیگاری بشین، وقتی با اقوام و دوستان به پیک نیک میرین موقع روشن کردن آتیش میتونین روش روشن کردن کبریت در میان باد و بوران رو به اونا نشون بدین و خودتون رو به عنوان یک قهرمان ملی معرفی کنید !

 

۱۰- اگه سیگاری بشین با سوپری سر کوچتون بیشتر رفیق میشین طوری که اگه یه روز نرین سراغش دلش براتون تنگ میشه !

 

۱۱- اگه مخفیانه سیگار بکشین میتونید با کوچه پس کوچه های اطراف خونه پشت بام، زیر زمین و دیگر جاهایی که تا حالا زیاد بهشون توجه نکردین یا لازم نیست اسمی ازش برده بشه بیشتر آشنا بشین !

 

۱۲- وقتی مخفیانه سیگار میکشین با ادوکلن، عطر و دئودورانت های ارزون قیمت و همچنین انواع آدامسهای p.k، خروس نشان، relax و غیره آشناتر میشین و احساس می کنید (البته خودتون) به آدمی خوشبو با دندونای سفید مبدل شدین !

 

۱۳- هرچه بیشتر سیگار بکشین راحت تر میتونین از شر پولهایی که توی جیبتون سنگینی میکنه راحت بشین !

www.facetv.rzb.ir

۱۴- اگه سیگاری بشین توی شهرای بزرگ که هوای آلوده دارن راحتتر میتونین زندگی کنین و مشکل آلودگی هوا آنچنان آزارتون نمیده !

محمد بازدید : 40 سه شنبه 24 دی 1392 نظرات (0)

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند .

سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند .

بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس از اتمام ،برگه های خود را به معلم تحویل داده ، کلاس را ترک کردند .

روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانش آموز را در زیر اسم آنها نوشت .

روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد .

شادی خاصی کلاس را فرا گرفت .

معلم این زمزمه ها را از کلاس شنید " واقعا ؟ "

"من هرگز نمی دانستم که دیگران به وجود من اهمیت می دهند! "

"من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند . "

دیگر صحبتی ار آن برگه ها نشد .

معلم نیز ندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند یا نه ، به هر حال برایش مهم نبود .

آن تکلیف هدف معلم را بر آورده کرده بود .دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسی هایشان راضی بودند با گذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگر دورافتادند . چند سال
بعد ، یکی از دانش آموزان درجنگ ویتنام کشته شد . و معلمش در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد .

او تابحال ، یک سرباز ارتشی را در تابوت ندیده بود . پسر کشته شده ، جوان خوش قیافه وبرازنده ای به نظر می رسید .

کلیسا مملو از دوستان سرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ، مراسم وداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود .

به محض اینکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حمل تابوت بود ، به سوی او آمد و پرسید : " آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ "

معلم با تکان دادن سر پاسخ داد : " چرا"

سرباز ادامه داد : " مارک همیشه درصحبتهایش از شما یاد می کرد . "پس از مراسم تدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد هم آمدند . پدر و مادر مارک نیز
که در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظر ملاقات با معلم مارک هستند .

پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبش بیرون می کشید ، به معلم گفت :"ما می خواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکر می کنیم برایتان آشنا باشد .. "او با دقت دو برگه کاغذ
فرسوده دفتریادداشت که از ظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند را از کیفش در آورد .

خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانی بودند که تمام خوبی های مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود .

مادر مارک گفت : " از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطور که می بینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . "

همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد و گفت : " من هنوز لیست خودم را دارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . "

همسر چاک گفت : " چاک از من خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . "

مارلین گفت : " من هم برای خودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام . "
سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت :" این همیشه با منه . . . . " . " من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگه
نداشته باشد . "

معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگر طاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برای همه دوستانش که دیگر او را نمی دیدند ، گریه می کرد .

سرنوشت انسانها در این جامعه بقدری پیچیده است که ما فراموش می کنیم این زندگی روزی به پایان خواهد رسید ، و هیچ یک از ما نمی داند که آن روز کی اتفاق خواهد
افتاد .
بنابراین به کسانی که دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید که برایتان مهم و با ارزشند ، قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد.

اگر شما آنقدر درگیر کارهایتان هستید که نمی توانید چند دقیقه ای از وقتتان را صرف فرستادن این پیغام برای دیگران کنید ، به نظرشما این اولین باری خواهد بود
که شما کوچکترین تلاشی برای ایجاد تغییر در روابط تان نکردید ؟
هر چه به افراد بیشتری این پیغام را بفرستید ، دسترسی شما به آنهایی که اهمیت بیشتری برایتان دارند ، بهتر و راحت تر خواهد بود .

بیاد داشته باشید چیزی را درو خواهید کرد که پیش از این کاشته اید.

محمد بازدید : 41 دوشنبه 16 دی 1392 نظرات (0)

آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا... در ایران و در زمان ماقبل هجوم اعراب به ایران سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یکروز اضافه کنند (که البته اضافه هم می کردند) هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یکبار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد. که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی  

محمد بازدید : 35 دوشنبه 16 دی 1392 نظرات (0)

آدمها با هم برابرند ، اما پولدارها محترمترند . همه آدمها با هم برابرند ، اما دخترها پرطرفدارترند . همه آدمها با هم برابرند ، اما بچه ها واجبترند . همه آدمها با هم برابرند ، اما خانمها مقدمترند . همه آدمها با هم برابرند ، اما سياهها بدبختترند و سفيدها برترند... البته تبعيضي در كارنيست . در كل همه آدمها با هم برابرند ، اما بعضيها برابرترند!

محمد بازدید : 42 دوشنبه 16 دی 1392 نظرات (0)

میگوینــد: بــاران کــه میزنــد ,
بــوی ” خــاک “بلنــد می شــود…
امــا ,اینجــا بــاران کــه میزنــد ;
بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!

محمد بازدید : 24 دوشنبه 16 دی 1392 نظرات (0)

چقدر سخته زیر آوار کسی بمونی

که قرار بود روزی تکیه گاه تنهایی و بی کسیت باشد...

محمد بازدید : 37 دوشنبه 16 دی 1392 نظرات (0)

پیـــــچـکـــــ مــــی شوم ، وحــشــــــــــــــــــــــی !!
مــــــــی پیــــــــــــــچم بـه پـــر و پـای ثانیه هـایـت ،،
تـا حتــــی نتــــوانــــــــی آنــــــــــــــــــــــــــــــــی !!
… بـــــــــی “مـــن” ” بـــــودنـــــــــــــ” را
زنــدگــــی کنـی !!!

محمد بازدید : 40 دوشنبه 16 دی 1392 نظرات (0)

نِگَرآنـ نَبآشـ ـ

حآلـِ |دِلَمـ| خوبـ اَستـ ــ ـ

آرآمـ ؛ گوشِه ایـ نِشَستِه| ! |

|وَ | رُویآهـــآیَشـ | رآ بِه خآکـ میـ سِپآرَد |

محمد بازدید : 38 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (1)

آخرين کلمات....
آخرين کلمات يک الکتريسين: خوب حالا روشنش کن ...
آخرين کلمات يک انسان عصر حجر: فکر ميکنی توی اين غار چيه؟
آخرين کلمات يک بندباز: نميدونم چرا چشمام سياهی ميره...
آخرين کلمات يک بيمار: مطمئنيد که اين آمپول بيخطره؟
آخرين کلمات يک پزشک: راستش تشخيص اوليه‌ام صحيح نبود . بيماريتون لاعلاجه ...
آخرين کلمات يک پليس: شيش بار شليک کرده، ديگه گلوله نداره...
آخرين کلمات يک پيشخدمت رستوران: باب ميلتون بود؟
آخرين کلمات يک جلاد: ای بابا، باز تيغهء گيوتين گير کرد ...
آخرين کلمات يک جهانگرد در آمازون : اين نوع مار رو ميشناسم، سمی نيست...
آخرين کلمات يک چترباز: پس چترم کو؟
آخرين کلمات يک خبرنگار: بله، سيل داره به طرفمون مياد ...
آخرين کلمات يک خلبان: ببينم چرخها باز شدند يا نه؟
آخرين کلمات يک خون‌آشام: نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميکنه !
آخرين کلمات يک داور فوتبال: نخير آفسايد نبود !
آخرين کلمات يک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی ...
آخرين کلمات يک دوچرخه‌سوار: نخير تقدم با منه!
آخرين کلمات يک ديوانه: من يه پرنده‌ام !
آخرين کلمات يک سرنشين اتوموبيل: برو سمت راست راه بازه ...
آخرين کلمات يک شکارچی: مامانت کجاست کوچولو؟.
آخرين کلمات يک غواص: نه اين طرفها کوسه وجود نداره...
آخرين کلمات يک فضانورد: برای يک ربع ديگه هوا دارم ...
آخرين کلمات يک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم ...
آخرين کلمات يک قهرمان: کمک نميخوام، همه‌اش سه نفرند...
آخرين کلمات يک قهرمان اتوموبيلرانی: پس مکانيکه ميدونه که با دوست دخترش ...
آخرين کلمات يک کارآگاه خصوصی: قضيه روشنه، قاتل شما هستيد !
آخرين کلمات يک کامپيوتر: هاردديسک پاک شده است ...
آخرين کلمات يک کوهنورد: سر طناب رو محکم بگيری ها...
آخرين کلمات يک گروگان: من که ميدونم تو عرضهء شليک کردن نداری ...
آخرين کلمات يک گيتاريست: يه خرده ولوم بده ...
آخرين کلمات يک مادر: بالأخره سی‌دی‌هات رو مرتب کردم...
آخرين کلمات يک متخصص آزمايشگاه: اين آزمايش کاملاً بيخطره ...
آخرين کلمات يک متخصص خنثی کردن بمب: اين سيم آخری رو که قطع کنم تمومه ...
آخرين کلمات يک متخصص کامپيوتر: معلومه که ازش بک‌آپ گرفتم!
آخرين کلمات يک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرين کلمات يک ملوان: من چه ميدونستم که بايد شنا بلد باشم؟
آخرين کلمات يک ملوان زيردريايی : من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم ...
آخرين کلمات يک نارنجک‌انداز: گفتی تا چند بشمرم؟

محمد بازدید : 32 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

آخـــر ايـــن عــــشـــق مـــرا خـــواهـــد کــشــت . . .
اخر ای دوست نخواهی پرسيد
که دل از دوری رويت چه کشيد؟
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسيد
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن ، روی تو سپيد
جان به لب آمده درظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح اميد
آخر اين عشق مرا خواهد گشت
عاقبت داغ مرا خواهی ديد

محمد بازدید : 28 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

آخر از عشق تو ساکن در کلیسا میشوم

                                        میکشم دست از مسلمانی،مسیحا میشوم

محمد بازدید : 36 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

Three things in life that are never certain
سه چیز در زندگی پایدار نیستند

Dreams
رویاها

Success
موفقیت ها

Fortune
شانس

 

Three things in life that, one gone never come back
سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند

Time
زمان

Words
گفتار

Opportunity
فرصت

 

Three things in human life are destroyed
سه چیز در زندگی انسان را خراب می کنند

Alcohol
الکل

Pride
غرور

Anger
عصبانیت

 

Three things that humans make
سه چیز انسانها را می سازند

Hard Work
کار سخت

Sincerity
صمیمیت

Commitment
تعهد

 

Three things in life that are most valuable
سه چیز در زندگی بسیار ارزشمند هستند

Love
عشق

Self-Confidence
اعتماد به نفس

Friends
دوستان

 

Three things in life that may never be lost
سه چیز در زندگی که هرگز نباید از بین بروند

Peace
آرامش

Hope
امید

Honesty
صداقت

 

Happiness in our lives has three primary
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است

Experience Yesterday
تجربه از دیروز

Use Today
استفاده از امروز

Hope Tomorrow
امید به فردا

Ruin our lives is the three principle
تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است

Regret Yesterday
حسرت دیروز

Waste Today
اتلاف امروز

Fear of Tomorrow
ترس از فردا

محمد بازدید : 39 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسیهایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قراردهند . سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در موردهرکدام ازهمکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند . بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس ازاتمام ،برگه های خود را به معلم تحویل داده ، کلاس را ترک کردند . روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانش آموز را در زیر اسم آنهانوشت . روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد . شادی خاصی کلاس را فرا گرفت . معلم این زمزمه ها را ازکلاس شنید " واقعا ؟ " "من هرگز نمی دانستم که دیگران به وجود من اهمیت می دهند! " "من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرادوست دارند . " دیگر صحبتی ار آن برگه ها نشد . معلم نیزندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند یا نه ، به هر حال برایش مهم نبود . آن تکلیف هدف معلم را برآورده کرده بود .دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسی هایشان راضی بودندباگذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگر دورافتادند . چند سال بعد ، یکی از دانش آموزان درجنگ ویتنام کشته شد . و معلمش در مراسم خاکسپاری اوشرکت کرد . او تابحال ، یک سرباز ارتشی را در تابوت ندیده بود . پسر کشته شده ،جوان خوشقیافه وبرازنده ای به نظر می رسید . کلیسا مملو از دوستانسرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ، مراسم وداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود . به محض اینکه معلم در کنارتابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حمل تابوت بود ، به سوی او آمد وپرسید : " آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ " معلم با تکان دادن سر پاسخ داد : " چرا" سرباز ادامه داد : " مارک همیشه درصحبتهایش از شمایاد می کرد . "پس از مراسم تدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد هم آمدند . پدر و مادر مارک نیزکه در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظرملاقات با معلم مارک هستند . پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبش بیرون می کشید ، به معلم گفت :"ما میخواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکرمی کنیم برایتان آشنا باشد .. "او با دقت دو برگه کاغذفرسوده دفتریادداشت که ازظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند را ازکیفش در آورد . خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانی بودند که تمام خوبیهای مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود . مادر مارک گفت : " از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطور که میبینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . " همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد وگفت : " من هنوز لیست خودم را دارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . " همسر چاک گفت : " چاک از من خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . " مارلین گفت : " من هم برای خودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام . " سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچهها نشان داد وگفت :" این همیشه با منه . . . . " . " من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگهنداشته باشد . " معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگرطاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برای همه دوستانش که دیگر او رانمی دیدند ، گریه می کرد . سرنوشت انسانها در این جامعه بقدری پیچیده است که ما فراموش می کنیم این زندگی روزی به پایان خواهد رسید ، و هیچ یک از ما نمی داند که آن روز کی اتفاق خواهدافتاد . بنابراین به کسانی که دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید که برایتان مهم و با ارزشند ، قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد. اگر شما آنقدر درگیر کارهایتان هستیدکه نمی توانید چند دقیقه ای از وقتتان راصرف فرستادن این پیغام برای دیگرانکنید ، به نظرشما این اولین باری خواهد بودکه شما کوچکترین تلاشی برای ایجادتغییر در روابط تان نکردید ؟هر چه به افراد بیشتری این پیغام رابفرستید ، دسترسی شما به آنهایی که اهمیت بیشتری برایتان دارند ، بهتر و راحت ترخواهد بود . بیاد داشته باشید چیزی را درو خواهید کرد که پیش از این کاشته اید.

محمد بازدید : 31 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟

هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند

با هم مژه میزنن با هم حرکت میکنند با هم اشک میریزنند

باهم می بینند با هم می خوابند     با ارتباط عمیق با هم شراکت دارند

. ولی وقتی یک زن را می بینند

یکی چشمک میزنه و دیگری نمیزنه

نتیجه اخلاقی قضیه: زن توانائی قطع هر ارتباطی را داره

محمد بازدید : 29 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

20 دلیل محكم برای اینکه به مرد بودن خود افتخار کنید

  1. نام خانوادگی بچه هايتان تابع نام خانوادگي شما است.
  2. مدت زمان مکالمه ی تلفنی شما حد اکثر 30 ثانیه است.
  3. برای یک مسافرت یک هفته ای تنها یک ساک کوچک دستی نیاز دارید.
  4. درب تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز می کنید.
  5. دوستان شما توجهی به کاهش یا افزایش وزن شما ندارند..
  6. جنسیت شما در موقع استخدام مطرح نیست.
  7. لازم نیست کیفی پر از وسایل بی استفاده را همه جا به دنبالتان بکشید.
  8. ظرف مدت 10دقیقه میتوانید حمام کنید و برای رفتن به مهمانی آماده شوید.
  9. همکارانتان نمی توانند اشك شما را در بیاورند.
  10. اگر در 34 سالگی هنوز مجرد هستيد احدي به شما ایراد نمی گیرد.
  11. رنگ اجزای صورت شما در هر صورت طبیعی است.
  12. با یک دسته گل می توانید بسیاری از مشكلات احتمالی را حل کنید.
  13. وقتی مهمان به خانه ی شما می آید لازم نیست اتاق را مرتب کنید.
  14. بدون هدیه هم میتوانید به دیدن تمام دوستان و آشنایان بروید.
  15. می توانید آرزوی هر پست و مقامی را داشته باشید.
  16. حداقل 20 راه برای باز کردن در هر بطری نوشابه ی داخلی یا خارجی بلد هستید.
  17. ضرورتی ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشید.
  18. در تقسيم ارث سهم بيشتري مي بريد.
  19. احتمال مدير شدنتان زياد است.
  20. مي توانيد چند زن داشته باشيد.(احتياط! معلوم نيست خوشبخت شويد.

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 294
  • کل نظرات : 46
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 88
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 452
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 472
  • بازدید ماه : 631
  • بازدید سال : 3,394
  • بازدید کلی : 41,065